۱۹ اسفند ۱۳۸۷

9

باز يه مشكل پيدا كردم اومدم سراغت... روم خيلي زياده بالاسري ميدونم
ولي به جون مسا من آدم گ ه ي نيستم! قبول كه يه وقتايي بد ميشم
اما ... من يه مدل ديگه ميخامت ! مي فهمي ؟
به چن نفر بگم براي اين مشكل دعام كنن؟
چقدر به مامان بگم نذر كنه؟
پس خودم چي؟ چرا يه تكوني نميخورم؟
تو ميدوني چمه؟ بهم بفهمون كه هنوزم مث قبل هوامو داري! بيدارم كن
يه وقتايي كه اصن ازت توقع نداشتم دستمو گرفتي و بلندم كردي
اما اينبار ازت ميخام! خودم اومدم سراغت!
ميترسم قول بدم كه آدم بشم اما بازم مث قبل ... خدايي ، بگو كه هوامو داري
هنوزم دلم كوچيكه! با يه تلنگر له ميشه ها

۱۴ اسفند ۱۳۸۷

8

كاشكي يه روزي يه جايي يه آهي منو يادش بياره باز دوباره

ديشب يهويي افتاد تو دلم كه حاله يه دوست قديمي رو بپرسم. من يه وقتايي خيلي بد ميشم! نامرد! سنگ دل! بهش اس زدم منو ميشناسي؟ گفت آره. تو يه كوچولوي پررويي
بعضيا خيلي كه نه اما خوبن!فقط زمان باعث ميشه بشناسمشون! يه وقتايي هم زود دير ميشه! چرا؟

۱۱ اسفند ۱۳۸۷

7

ديروز: دختر همسايه شباي تابستون گاهي مي اومد روي بوم

امروز: دختر همسايه تو ماشين دوست پسرش از جلوي در خونه مون رد ميشه

و بوغ ميزنه و به كون من آس وپاس مي خنده

كجان اون بامراماي ديروز؟